بهار ...
ریسمانی از گل های شقایق قرمز رنگ گردن آویز بهار می شود تا بهار با عطر دل انگیز خود ، پیام امیدی برای رودهای روان گذران باشد .
درختان ، غنچه های کوچک خود را به روندگی رود می سپارند و بستری برای آسوده خفتن آن گلبرگ های نوشکفته که با رنگ خود به بستر خویش زیبایی می بخشند می یابد .
عندلیب های نغمه خوان که موسیقی بهار را در گوش باد ، ارفع قرین او ، می نوازند ، به آسمان تحفه ی پرواز خویش را هدیه می کند .
بهار آسمان را به حیرت وا می دارد که قرض ماه را در دامان خویش جای داده است ...
و با شاخه ای از گل های میخک ، قلب خود را به باغ پیش کش می کند تا باغ زمستان را دگرگون کند ...